امروزه دیگر نمیتوان عاملیت مردم در ایجاد رخدادهای اثرگذار در جوامع را نادیده گرفت. به بیانی دیگر نقش مردم در تغییر ساختارهای جامعهی خود و بعضاً جهت دهی یا تغییر رفتارهای سیاسی حاکمان به طور برجسته مشاهده میگردد و تحلیلگران و اندیشمندان با پرداختن به عاملیت مردم، جنبش و خیزشهای معاصر را مورد بررسی قرار میدهند. بر همین اساس، مقالهی حاضر با هدف بررسی جایگاه مردم در انقلاب اسلامی ایران با نگاه تبارشناسانهی میشل فوکو انجام و در پی یافتن پاسخی برای این پرسشهاست که دال ″مردم″ در گفتمان های مختلفی که در روند انقلاب ایران حاکم شده به چه مدلولاتی اشاره داشته و چگونه میتوان از منظر تبارشناسی فوکویی، جایگاه مردم در انقلاب را تحلیل نمود؟ ادعای نگارنده آن است که بر اساس نگرشی تبارشناختی، انقلاب اسلامی ایران صرفاً بر اساس عاملیت مردمی قابل درک است و نقش سایر عوامل بسیار محدود است. نقش آفرینی از مردمِ سنتیِ رعیت و عشیرهای پیش از مشروطه تا مردمِ مشارکت جو در مشروطهی شبه مدرن و سپس در جایگاهی مطیع و رعیتگونه در نظام سیاسی دورهی پهلوی و نهایتاً مردم دارای عاملیت در دورهی انقلاب اسلامی، موجبات گسست را در نظام های سیاسی متفاوت فراهم آورده است. برای بررسی این ادعا، مباحث در قالب بخش های نظری، روند انقلاب، تحلیل عمومی انقلاب و تحلیل تبارشناختی انقلاب ارائه و در پایان به استنتاج از مباحث پرداخته می شود. یافتهها نشان می دهد که بدون فهمی از گسستهای نقش آفرینی دال مردم در طول زمان، نمیتوان حضور مردم در انقلاب اسلامی را به روشنی تبیین نمود.
برای مشاهدهی مقاله اینجا کلیک کنید.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.